روزه و رمضان در شعر فارسى
روزه و رمضان در شعر فارسى
در قرآن مجيد يك بار «رمضان» و چهارده بار صوم و صيام و صائمين و صائمات ... آمده است.
شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن ... ماه رمضان است كه در آن فرو فرستاده شد قرآن ... دستور روزه در آيه 179 سوره بقره طرح شده است: يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون.
از همان آغاز كه رودكى پدر شعر فارسى، بلند بناى كاخ ادب را برافراشت، مفردات روزه، رمضان، صوم و صيام در آيينه شعر فارسى انعكاس يافتند. اين انعكاس در تمامى انواع شعر مدحى، اخلاقى، تعليمى، غنايى و رثا ديده مىشود. در شعر شاعران دوره اول، كاربردها سطحى است و از اعلام ماه رمضان يا عيد رمضان و مبارك باد گفتن آن فراتر نمىرود:
(رودكى)
(فردوسى 203/3)
(منوچهرى به نقل از دهخدا)
(فرخى به نقل از دهخدا)
جاهش زد هر چون مه عيد از صف نجوم ذاتش زخلقت چون شب قدر از مه صيام گر در مه صيام شود خوانده اين مديح بر تو به خير باد مديح و مه صيام
(به نقل از دهخدا)
(نزارى به نقل از دهخدا)
(مسعود سعد به نقل از دهخدا)
(به نقل از دهخدا)
ديدگاه ناصر خسرو شاعر تعليمى و دينى مذهبى اسماعيليه از شاعران پيشين فراتر مىرود وى اگر چه پرسشى را كه از مستنصر بالله درباره روزه و ديگر احكام شريعت مىكند بىجواب مىگذارد:
و آنگاه بپرسيدم از اركان شريعت كاين پنج نماز از چه سبب گشت مقرر؟ و ز روزه كه فرمودش ماه نهم از سال و زحال زكات درم و زر مدور ...
(ناصر خسرو ص 512)
اما مخاطب خود را به تامل درباره اين حكم عبادى فرا خوانده مىگويد:
چون روزه ندانى كه چه چيزى است چه سود است بيهوده همه روز تو را بودن ناهار
(ناصر خسرو ص 165)
(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)
(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)
(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)
(ناصر خسرو ص 58)
خاقانى شاعر تعليمى علاوه بر آن كه در شعر خود از مفردات صوم و صيام سود جسته است و صيام را از بهترين سكنات نفس دانسته است:
(خاقانى)
به خاطر آشنايى با عقايد ترسايى و دين مسيحيت از «روزه مريم» «صوم العذرا» ياد مىكند. روزه مريم يا صوم مريم كه در آيه 27 سوره مريم آمده است: «فقولى انى نذرت للرحمن صوما فلن اكلم اليوم انسيا: پس بگو بدرستى كه من نذر كردم براى خداى بخشنده روزه، پس سخن نمىكنم امروز آدمى را.
آن است كه بعد از ولادت عيسى(ع) مريم نذر كرد كه روزه بدارد و يك روز تمام با كسى سخن نگفت: چون قوم از وى سخنها پرسيدن گرفتند فقط اشاره به كودك كرد كه در گهواره بود و عيسى(ع) گفت: انى عبد الله اتانى الكتاب و جعلنى نبيا: گفت: به درستى كه منم بنده خدا، مرا كتاب داده و پيغمبر گردانيده است.
نسطوريه، روزه مريم را هنوز به نام صوم مارت مريم نگاه مىدارند و آن در دوشنبه بعد از عيد بسبار نسطورى آغاز مىشود و در روز عيد ميلاد تمام مىشود:
چه بود آن نفخ روح و غسل و روزه كه مريم عور بود و روح تنها چه بود آن نطق عيسى وقت ميلاد چه بود آن صوم مريم گاه اصغا
(خاقانى ص 27)
در توحيد و معراج حضرت ختمى مرتبت گويد:
دل گرسنه در آمد بر خوان كائنات چون شبهتى بديد برون رفت ناشتا مريم گشاده روزه و عيسى ببسته نطق كو در سخن گشاده سر سفره سخا...
(خاقانى ص 5)
و در واقعه حبس و عزلتخود گويد:
روزه كردم نذر چون مريم كه هم مريم صفاست خاطر روح القدس پيوند عيسى زاى من نيستبر من روزه در بيمارى دل زان مرا روزه باطل مىكند اشك دهن آلاى من اشك چشم در دهان افتد گه افتد افطار از آنك جز كه آب گرم چيزى نگذرد بر ناى من
(خاقانى صص 31، 322)
نظامى گنجوى نيز در مثنوى خسرو و شيرين در بيان مرگ مريم، روزه مريم را ياد مىكند:
(خسرو و شيرين ص 288)
مولانا در كليات شمس، روزه مريم را براى نفس شكمخوار توصيه مىكند:
باز رهان خلق را از سر و از سر كشى اى كه درون دلى چند ز دل، دركشى... نفس شكمخوار را روزه مريم دهى تا سوى بهرام عشق مركب لاغر كشى
(كليات شمس جزو ششم ص 241)
و در موردى ديگر گويد:
(كليات شمس جزو پنجم ص 222)
صوم العذارا نيز تركيبى است كه يك بار در ديوان خاقانى ديده مىشود، بنا به ترجمه و شرح مينورسكى در قصيده مسيحيت، صوم العذارا را شروع آن روز دوشنبه بعد از عيد تجلى است و سه روز طول مىكشد و عباديان و مسيحيان عرب آن را به ياد دوشيزگان نصارى مىگيرند كه روزه، آنها را از اسارت پادشاه حيره المنذر رهايى بخشيد منذر از امسا چهار صد دختر برد و به عنوان قربانى به عزه از اصنام جاهلى تقديم كرد. در شرح شيخ آذرى صوم العذارا به معنى روزه دختران بكر آمده كه به متابعت مريم در هيكل نشينند تا روز وفات.
(خاقانى ص 28)
خاقانى از مضمون روزه گرفتن و افطار كردن، در شعر غنايى، مدحى و رثايى نيز سود جسته است، در شعر غنايى مىگويد:
(خاقانى ص 205)
و در شعر مدحى مىگويد:
(خاقانى ص 205)
و در شعر رثايى، روزه گرفتن را به معنى ترك و قطع علاقه به كار برده است آنجا كه از زبان امير رشيد الدين فرزند در گذشتهاش مىگويد:
(خاقانى ص 409)
و باز در مرثيه او مىگويد:
ز اين دونان فلك از خوانچه دونان بينند تا نبينم كه دهان از پى خور بگشاييد. از طرب روزه بگيريد و به خون ريز سرشك نه به خوان ريزه اين خوان چه زر بگشاييد
(خاقانى ص 158)
در آثار سعدى شاعر معرفت و اخلاق نيز توجه به روزه و شرايط آن ديده مىشود. در يك مورد شاعر، توجه كامل به خدا را مطرح كرده و روزه و عبادتى را كه ريا و سمعهاى در آن طرح شود مطرود مىداند:
شنيدم كه نابالغى روزه داشت به صد محنت آورد روزى به چاشت... پدر ديده بوسيد و مادر سرش فشاندند بادام و زر بر سرش چو بر وى گذر كرد يك نيمه روز فتاد اندرو ز آتش معده سوز به دل گفت اگر لقمه چندى خورم چه داند پدر غيب يا مادرم چون روى پسر در پدرم بود و قوم نهان خورد و پيدا به سر برد صوم كه داند چون در بند حق نيستى اگر بى وضو در نماز ايستى
(بوستان ص 273)
و در موردى ديگر تهمت و غيبت را از مبطلات روزه دانسته، مىگويد:
به طفلى درم رغبت روزه خاست ندانستى چپ كدام است و راست يكى عابد از پارسايان كوى همى شستن آموختم دست و روى كه بسم الله اول به سنتبگوى دوم نيت آور سوم كف بشوى پس آنگه دهن شوى و بينى سه بار مناخر به انگشت كوچك بخار به سبابه دندان پيشين بمال كه نهى است در روزه بعد از زوال وزان پس سه مشبت آب بر روى زن ز رستنگه موى سر تا ذقن در دستها تا به مرفق بشوى ز تسبيح و ذكر آنچه دانى بگوى دگر مسح سر بعد از آن غسل پاى همين است و ختمش به نام خدا كس از من نداند در اين شيوه به نبينى كه فرتوت شد پير ده شنيد اين سخن دهخداى قديم بشوريد و گفت اى خبيث رجيم نه مسواك در روزه گفتى خطاست بنى آدم مرده خوردن رواست دهن گوز ناگفتنىها نخست بشوى، آنكه از خور دنيا بهشت
(بوستان ص 292)
و در جاى ديگر مىگويد:
به سرهنگ سلطان چنين گفت زن كه خيز اى مبارك در رزق زن برو تاز خوانت نصيبى دهند كه فرزند كانت نظر بررهند بگفتا بود مطبخ امروز سرد كه سلطان به شب نيت روزه كرد زن از نااميدى سرانداخت پيش همى گفتبا خود دل از فاقه ريش كه سلطان از اين روزه گويى چه خواست كه افطار و عيد طفلان ماست خورنده كه خيرش بر آيد زدست به از صائم الدهر دنيا پرست مسلم كسى را بود روزه داشت كه درماندهاى را دهد نان چاشت و گرنه چه لازم كه سعيى برى ز خود باز گيرى و هم خورى
(بوستان ص 204)
و در قصيدهاى از توديع ماه رمضان، بار بر دل دارد و مىگويد:
برگ تحويل مىكند رمضان بار توديع بر دل اخوان يار ناديده سير زود برفت دير ننشست نازنين مهمان غادرالحب صحبة الاحباب فارق الخل عشرة الخلان ماه فرخنده روى بر پيچيد و عليك السلام يا رمضان الوداع اى زمان طاعت و خير مجلس ذكر و محفل قرآن مهر فرمان ايزدى بر لب نفس در بند و ديو در زندان تا دگر روز، با حبان آيد بس بگردد به گونه گونه جهان بلبلى زار زار مىناليد بر فراق بهار وقتخزان گفتم اندوه مبركه باز آيد روزه نو روز و لاله و ريحان گفت ترسيم بقا وفا نكند ور نه هر سال گل دهد بستان روزه بسيار و عيد خواهد بود تيرماه و بهار و تابستان تا كه در منزل حيات بود سال ديگر كه در غريبستان...
(قصايد سعدى 722)
در شعر غنايى نيز سعدى از مضمون روزه و ماه نو بى بهره نبوده و هلال ابروى دوست را هلال عيد خود يافته است:
هر كه را خاطر به روى دوست رغبت مىكند بس پريشانى ببايد بردنش چون موى دوست ديگران را عيد اگر فرداست ما را از اين دهست روزه داران ماه نو ببينند و ما ابروى دوست
(غزليات سعدى ص 388)
اما بهترين مضامين و عميقترين مفاهيم در كليات شمس به چشم مىخورد.
شاعر شوريده مكتب عرفان با شريعت پيوند ناگسستنى دارد از اين رو با حلول ماه رمضان ماه معراج آدمى، ماه پرورش عيسى روح، ماه بريدن از نان و رسيدن به جانان به وجد درمىآيد:
ماه رمضان آمد اى يار قمر سيما بر بند سر سفره بگشاى ره بالا اى ياوه هر جايى، وقتست كه باز آيى بنگر سوى حلوايى تا كى طلبى حلوا... مرغت ز خور و هيضه، ماندهست درين بيضه بيرون شو از اين بيضه تا باز شود پرها بر ياد لب دلبر خشكست لب مهتر خوش با شكم خالى مىنالد چون سرنا خالى شو و خالى به لب بر لب نايى نه چون نى زدمش پر شو و آنگاه شكر مىخا... گر تو به زيان كردى آخر چه زيان كردى كو سفره نان افزا كو دلبر جان افزا از درد به صاف آييم و زصاف به قاف آييم كز قاف صيام اى جان، عصفور شود عنقا صفراى صيام ار چه، سوداى سفر افزايد ليكن ز چنين سودا يابند يد بيضا هر سال نه جوها را مىپاك كند از گل تا آب روان گردد تا كشتشود خضرا بر جوى كنان تو هم، ايثار كن اين نان را تا آب حيات آيد تا زنده شود اجزا... بستيم در دوزخ يعنى طمع خوردن بگشاى در جنتيعنى كه دل روشن بس خدمتخر كردى بس كاه و جوش بردى در خدمت عيسى هم بايد مددى كردن تا سفره و نان بينى كى جان و جهان بينى رو جان و جهان را جو، اى جان و جهان من اينها همه رفت اى جان بنگر سوى محتاجان بى برگ شديم آخر چون گل ز دى و بهمن سيريم ازين خرمن، زين گندم وزين ارزن بى سنبله و ميزان، اى ماه تو كن خرمن ...
(كليات شمس جزء هفتم صص 92، 91)
در غزلى ديگر ماه رمضان را موجب قلب ضلالت و رسيدن به لشكر ايمان، ماه حيات جان، ماه صبر، ماه نزول قرآن، عروج روح و ماه دريده شدن پردههاى ظلمت و پيوستن به ملائكه و مقربين مىخواند:
آمد شهر صيام، سنجق سلطان رسيد دستبدار از طعام مايده جان رسيد جان ز قطعيتبرست، دست طبيعتببست قلب ضلالتشكست لشكر ايمان رسيد لشكر «والعاديات» (1) دستبه يغما نهاد ز آتش «و الموريات» (2) نفس به افغان رسيد البقره راستبود موسى عمران نمود مرده از و زنده شد چونك به قربان رسيد روزه چون قربان ماست زندگى جان ماست تن همه قربان كنيم جان چون به مهمان رسيد صبر چو ابريستخوش، حكمتبارد ازو زانك چنين ماه صبر بود كه قرآن رسيد(3) نفس چون محتاج شد روح به معراج شد چون در زندان شكست جان بر جانان رسيد پرده ظلمت دريد، دل به فلك بر پريد چون ز ملك بود دل باز بديشان رسيد زود از اين چاه تن دستبزن در رسن برسر چاه آب گو: يوسف كنعان رسيد عيسى چو از خر برست گشت دعايش قبول دستبشو كز فلك، مايده و خوان رسيد دست و دهان را بشو، نه بخور و نى بگو آن سخن و لقمه جو، كان به خموشان رسيد
(كليات شمس جزو دوم ص 198)
مولانا روزه را مادرى مىداند كه كريمانه به سوى اطفال خويش آمده است پس نبايد دامان چنين مادرى را آسان از دست فرو هشت:
سوى اطفال بيامد به كرم مادر روزه مهل اى طفل به سستى طرف چادر روزه بنگر روى ظريفش بخور آن شير لطيفش به همان كوى وطن كن، بنشين بر در روزه بنگر دست رضا را كه بهاريستخدا را بنگر جنت جان را شده پر عبهر روزه هلهاى غنچه نازان، چه ضعيفى و چه يازان چون رسن باز بهارى بجه از خيبر روزه تو گلا غرقه خونى چيى دلخوش و خندان مگر اسحاق خليلى خوشى از خنجر روزه ز چيى عاشق نانى، بنگر تازه جهانى بستان گندم جانى هله از بيدر روزه
(كليات شمس، جزو پنجم)
در اين ماه كه مهمان خدا هستيم، درهاى دوزخ بسته و درهاى بهشتبه رويمان باز خواهد شد:
دلا در روزه مهمان خدايى طعام آسمانى را سرايى درين مه چون در دوزخ ببندى هزاران در ز جنتبرگشايى... (4)
(كليات شمس جزو ششم صص 35 و 361)
در غزلى شيوا با رديف «صيام» به تاثير روزه در دل و جان مىپردازد كه آن از زبان خود مولانا خوشتر است:
مىبسازد جان و دل را بس عجايب كان صيام گر تو خواهى تا عجب گردى، عجايب دان صيام گر تو را سوداى معراجستبر چرخ حيات دانك اسب تازى تو هست در ميدان صيام هيچ طاعت در حبان آن روشنى ندهد تو را چونك بهر ديده دل كورى ابدان صيام چونك هست اين صوم نقصان حيات هر ستور خاص شد بهر كمال معنى انسان صيام چون حيات عاشقان از مطبخ تن تيره بود پس مهيا كرد بهر مطبخ ايشان صيام چيست آن اندر جهان مهلكتر و خونريزتر بر دل و بر جان و جا خون خواره شيطان صيام خدمتخاص نهانى تيز نفع و زود سود چيست پيش حضرت درگاه اين سلطان؟ صيام ماهى بيچاره را آب آنچنان تازه نكرد آنچ كرد اندر دل و جانهاى مشتاقان صيام در تن مرد مجاهد در ره مقصود دل هستبهتر از حيوة صد هزاران جان صيام گرچه ايمان هست مبنى بر بناى پنج ركن ليك و الله هست از آنها اعظم الاركان صيام ليك در هر پنج پنهان كرده قدر صوم را چون شب قدر مبارك هستخود پنهان صيام سنگ بى قيمت كه صد خروار ازو كس ننگرد لعل گرداند چو خورشيد درون كان صيام شير چون باشى كه تو از روبهى لرزان شوى چيره گرداند تو را بر بيشه شيران صيام بس شكم خارى كند آنكو شكم خوارى كندنيست اندر طالع جمع شكم خواران صيام خاتم ملك سليمانستيا تاجى كه بخت مىنهد بر تارك سرماى مختاران صيام خنده صايم به است از حال مفطر در سجود زانك مىبنشاندت بر خوان الرحمن صيام در خورش آن بام تون، از تو به آلايش بود همچون حمامتبشويد از همه خذلان صيام شهوت خوردن ستاره نحس دان تاريك دل نور گرداند چو ماهت در همه كيوان صيام هيچ حيوانى تو ديدى روشن و پر نور علم تن چون حيوانست مگذار از پى حيوان صيام شهوت تن را تو همچون نيشكر در هم شكن تا درون جان ببينى شكر ارزان صيام قطره تو، سوى بحر كى توانى آمدن؟! سوى بحرت آورد چون سيل و چون باران صيام پاى خود را از شرف مانند سر گردان به صوم زانك هست آرامگاه مرد سر گردان صيام خويشتن را بر زمين زن درگه غوغاى نفس دست و پايى زن كه بفروشم چنين ارزان صيام گرچه نفست رستمى باشد مسلط بر دلت لزر بر وى افكند چون بر گل لرزان صيام ظلمتى كز اندرونش آب حيوان مىزهد هست آن ظلمتبه نزد عقل هشياران صيام گر تو خواهى نور قرآن در درون جان خويشتن هستسر نور پاك جمله قرآن صيام بر سر خوانهاى روحانى كه پاكان شستهاند مر تو را همكاسه گرداند بدان پاكان صيام روزه چون روزت كند روشن دل و صافى روان روز عيد وصل شد را ساخته قربان صيام در صيام ار پا نهى شادى كنان نه با گشاد چون حرامت و نشايد پيش غنا كان صيام زود باشد كز گريبان بقا سر برزند هر كه در سر افكند ماننده دامان صيام
(كليات شمس جزو سوم صص 291 تا 293)
مولانا در رباعيات خود نيز به روزه و تاثير آن توجه داشته است كه در ذيل به چند نمونه آن اشاره مىشود:
(كليات شمس جزو هشتم شماره 29)
(كليات شمس جزو هشتم شماره 633)
(كليات شمس جزو هشتم شماره 779)
(كليات شمس جزو هشتم شماره 622)
عارف شيدا و عاشق گاهى از مضمون روزه در شعر تغزلى نيز بهره مىجويد و اين كاربرد هم در غزليات و هم در رباعيات او ديده مىشود:
مه روزه اندر آب آمد، اى بتشكر لب بنشين نظاره مىكن، ز خورش كناره مىكن دو هزار خشك لب بين به كنار حوض كوثر اگر آتش است روزه تو زلال بين نه كوزه ترى دماغت آرد چو شراب همچون آذر جو عجوزه گشت گريان شه روزه گشتخندان دل نور گشت ضربه، تن موم گشت لاغر رخ عاشقان مزعفر، رخ جان و عقل احمر منگر برون شيشه، بنگر درون ساغر همه مست و خوش شكفته، رمضان زياد رفته به وثاق ساقى خود بزديم حلقه بر در چون بديد مست ما را، بگزيد دستها را سر خود چنين چنين كرد و تبافت روز معشر ز ميانه گفت مستى، خوش و شوخ و مى پرستى كه: كسى گويد اينك «روزه شكند ز قند و شكر؟»
(كليات شمس جزو سوم ص 2 و 3)
و يا در يك رباعى گويد:
(كليات شمس جزو هشتم شماره 162)
لطف سخن مولوى در آن است كه در استفاده از مضامين شرعى و احكام عبادى حرمت آنها را داشته در كاربرد آنها چون بعضى از شاعران به ترك ادب شرعى كشيده نمىشود و علت آن است كه معشوق مولوى، معشوق حقيقى و ازلى است در حالى كه كاربرد احكام شرعى در خدمت عشق مجازى است كه شاعر را به ترك ذمتشرعى مىكشاند، در ذيل به يك نمونه از اين موارد اشاره مىشود:
(شاعر عباس صبوحى ص 59)
ديوان شاعر رند مذهب ادب فارسى نيز از بركت ماه رمضان بى بهره نبوده است.
حافظ در ديوان خود 5 بار واژه «روزه» 3 بار «رمضان» ،2 بار «صيام» و يك بار «روزه دار» را به كار برده است كاربرد اين مضمون تقريبا در تمامى غزلها يكسان است و شاعر در بيشتر آنها به آمدن ماه رمضان و بر چيدن جام مى يا ديده شدن هلال عيد و در دادن جام و قدح اشاره كرده است. يكى از معانى روزه كه در رساله اصطلاحات فخر الدين ابراهيم عراقى نيز آمده است اين است كه روزه در اصطلاح، قطع التفات را گويند. انصارى گويد:
«روزه جوانمردان طريقتبه زبان اهل معرفتبشنو و ثمره سر انجام آن بدان، چنانكه تو تن را به روزه دارى، و از طعام و شراب باز دارى، ايشان دل را به روزه دارند و از جمله مخلوقات باز دارند تو از بامداد تا شبانگاه روزه دارى، ايشان از اول عمر تا به آخر روزه دارند، و روزه و عيد خواجه حافظ نيز جز ازين مقوله نمىتواند باشد، در ذيل به شواهدى از ديوان حافظ اشاره مىشود:
(حافظ ص 16)
(حافظ ص 89)
ساقى بيار باده كه ماه صيام رفت در ده قدح كه موسم ناموس و نام رفت وقت عزيز رفتبيا تا قضا كنيم عمرى كه بى حضور صراحى و جام رفت در تاب توبه چند توان سوخت همچون عود مىده كه عمر در سر سوداى خام رفت
(حافظ ص 58)
(حافظ ص 184)
حسن ختام مقالمان را به قطعهاى از ديوان شهريار اختصاص مىدهيم با عنوان «هديه روزه داران»:
حكمت روزه داشتن بگذار باز هم گفته و شنيده شود صبرت آموزد و تسلط نفس و ز تو شيطان تو رميده شود هر كه صبرش ستون ايمان بود پشتشيطان از و خميده شود عرفان سر كشيده گوش به زنگ كز شب غره ماه ديده شود آفتاب رياضتى كه ازو ميوه معرفت رسيده شود عطش روزه مى بريم آرزو كو به دندان جگر جويده شود چه جلايى دهد به جوهر روح كادمى صافى و چكيده شود بذل افطارى سفره عدلى است كه در آفاق گستريده شود فقر بر چيدهدار از خوانى كه به پاى فقير چيده شود شب قدرش هزار ماه خداست گوش كن نكته پروريده شود از يكى ميوه عمل كه درو كشته شد سى هزار چيده شود گر تكانى خورى در آن يك شب نخل عمر از گنه تكيده شود چه گذارى به راه تو به كزو پيچ و خمها ميان بريده شود مفت مفروش كز بهاى شبى عمرها باز پس خريده شود روز مهلت گذشت و بر سر كوه پرتوى مانده تا پريده شود تا دمى مانده سر بر آر از خواب ور نه صور خدا دميده شود در جهنم ندامتى است كزو دست و لبها همه گزيده شود مزه تشنگى و گرسنگى گر به كام فرو چشيده شود به خدا تا گرسنهيى ناليد تسمه از گردهها كشيده شود
(ديوان شهريار ج 2 ص 1014)
پينوشتها:
1- قرآن كريم 100/1 و 2
2- همان
3- مستفاد است از مضمون آيه: شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن 2/185
منابع و مؤاخذ:
1- قرآن كريم
2- حافظ، خواجه شمس الدين محمد، ديوان، به اهتمام محمد قزوينى و دكتر قاسم غنى، كتابفروشى زوار
3- خاقانى شروانى، افضل الدين، ديوان، به كوشش دكتر ضياء الدين سجادى، چاپ سوم، انتشارات زوار، 1368
4- خاقانى، شرح قصيده ترسائيه، به قلم ولاديمير مينورسكى، ترجمه و تعليقات عبد الحسين زرين كوب، مؤسسه انتشارات سروش تبريز
5- دهخدا، تاليف على اكبر دهخدا، زير نظر دكتر معين، چاپخانه دانشگاه تهران، فروردين 1346
6- سجادى، سيد جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفانى، كتابخانه ظهورى، تهران، 1350
7- سعدى، متن كامل ديوان، گلستان و بوستان، به كوشش دكتر مظاهر مصفا، نشر كانون معرفت
8- شاطر عباس صبوحى، چهار ديوان، به كوشش تيمور گرگين
9- شهريار، سيد محمد حسين شهريار، ديوان، ج 2، چاپ نهم، انتشارات زرين، نگاه، تهران
10- فردوسى، شاهنامه، انتشارات دانش، شعبه ادبيات خاور
11- مولوى، جلال الدين محمد، كليات شمس، با تصحيحات و حواشى بديع الزمان
فروزانفر، چاپ دانشگاه تهران
12- ناصر خسرو، ديوان، به تصحيح مجتبى مينوى، مهدى محقق، چاپ دوم انتشارات دانشگاه تهران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}